شاید تنها افراد خاصی را بتوان پیدا کرد که از دامنه کوهی صعود کنند و از دیواره سمت دیگر به کمک طناب و ابزارآلات سنگ نوردی فرود بیایند و شب را روی یک کابین نایلونی به نام پورتالج (portaledge) که فقط برای دو تا کیسه خواب جا دارد، روی دیواره صخرهای این کوه در ارتفاع صد متری یا بیشتر بگذرانند.
متنی که در ادامه میخوانید، از زبان نویسنده آن یعنی «سارا سکولا» است که چنین تجربه هیجان انگیزی را داشته است.
امروز این شخص خاص من هستم «سارا سکولا» به همراه راهنما و خواهرم، مجبورم اعتراف کنم با وجود اینکه ورزشهای هیجان انگیز برایم جذابیت زیادی دارند اما این مورد مرا به فکر کردن بیشتر واداشت.
اردو زدن روی دیواره یک صخره تجربهای شجاعانه است. البته برای افرادی که ناراحتی قلبی یا فوبیای ارتفاع دارند مناسب نیست! برای صخره نوردان پر دل و جراتی که از دیوارههای بلند صعود میکنند اردو زدن روی دیواره صخرهها مدتها است که شکلی عادی به خود گرفته و چیزی نیست که موجب هراس افرادی چون هری کنت (Harry Kent) شود.
او مالک مرکز ماجراجویی کنت کوه (Kent Mountain Adventure Center) در استس پارک در ایالت کلرادوی آمریکا است و طی چهل و پنج سال گذشته صعودهای متعددی را در اقصا نقاط دنیا تجربه کرده است. از کوهنوردی و دیوارهنوردی تا صعودهای روی یخ.
او میگوید: «صعود برای من مانند مسواک زدن است و چیزی است است که من به عنوان بخشی از زندگیام به آن میپردازم». با این همه علاقه، جای تعجبی نیست که برای اولین بار در ژوئیه ۲۰۱۴، شرکت او برای صعودکنندگان بی تجربه این امکان را فراهم کرد که اردو زنی روی دیواره را تجربه کنند.
در حالت معمول پنج تا ده سال تجربه صعود لازم است تا فرد آمادگی لازم برای چنین صعودی را کسب کند. اما کنت با امکاناتی که در اختیار مشتریانش قرار میدهد، با حضور افراد فنی و تجهیزات لازم این غیرممکن را برای آنها فراهم میکند که بدون نیاز به تخصص بتوانند چنین تجربه بینظیری را در زندگی خودشان ثبت کنند.
من و خواهرم در یک روز آفتابی ماه ژوئن ماجراجویی خود را با یک عنصر حیاتی آغاز میکنیم، خوراک! حمص برای نهار، شام چیز کیک به اضافه مقداری آب، میوه، ساندویچهای کوچک میان وعده و تخم مرغ.
بعد از یک آشنایی سریع و سی دقیقه پیادهروی در حدود ساعت یازده صبح به مرکز اردوگاه رسیدیم. راهنمای شجاع ما، تی جی سانفورد (T.J. Sanford) برای راهاندازی پورتالج به بالای دیواره رفت تا تجهیزات را فیکس کند.
بعد با طناب به زمین بازگشت و دوباره بالا رفت و وسایل را با یک سیستم قرقرهای بالا کشید و در نهایت درست قبل از اینکه ما روی پورتالج فرود بیاییم تا برای شب مستقر شویم قسمتهای مختلف آن را روی هم سوار کرد.
ما میتوانستیم بیشتر در فرایند آمادهسازی مشارکت کنیم اما به عنوان یک فرد تازه کار به اندازه کافی مشغولیت ذهنی داشتیم. حضور همیشگی آدرنالین هم مزید بر علت بود.
در واقع ناشناختههای بسیاری برای من وجود دارند. اول اینکه نشستن روی یک سکوی کوچک آن هم در ارتفاع نود متری از سطح زمین دقیقا چه حسی دارد؟ آیا شب مغزمان به ما اجازه خوابیدن را میدهد؟ امکانات پخت یا گرم کردن خوراکی به چه شکلی در آن بالا فراهم شده؟ و …
ولی خیلی پیشتر از آنکه جواب این سوالات و افکار را بفهمیم زمان رفتن فرا میرسد. بالا رفتن از روی یک تخته سنگ به تخته سنگ بعدی و تماشای گیاهان همیشه سبز میتواند تنها یک سرگرمی ساده باشد اما هر چه دیواره عمودی تر میشود بیشتر متقاعد میشویم که انتخاب درستی کردهایم و باید به راه خود ادامه بدهیم.
پس از گذشت یک ساعت به قله میرسیم و حالا زمان فرود آمدن روی مکان استراحتمان است.
همان طور که با طناب فرود میآیم بسیار شادمان هستم زیرا در حال انجام دادن کاری هستم که واقعا دوست دارم. یک شاهین تیز پرواز گهگاه فریادی سر میدهد، وزش باد یک حس آرامش بخش را ایجاد میکند. صدای طبیعت واقعا تاثیر گذار است. همه چیز عالی است.
هدف این است که مستقیما روی سکو فرود بیاییم و خود را به یک طناب دیگر قلاب کنیم. این بخش بیشتر از همیشه هیجان انگیز به نظر میرسد زیرا سکو به عقب جلو و طرفین تاب میخورد و آنقدر که من انتظار داشتم ثابت نیست.
چیزی را که سانفورد پیش از این گفته بود را به خودم یادآوری میکنم:
شما همیشه محکم بسته شده و حمایت میشوید. محتاط بودن نکتهای کلیدی است. شما به دو سیستم جداگانه متصل میشوید که آن را از سواری در داخل ماشین هم امنتر میکند. وضعیت شما فقط به نظر ترسناک میرسد چرا که شما از منطقه امن خود فاصله گرفتهاید.
با این حال زمانی که روی سکو فرود آمدم برای بیست دقیقه توان حرکت نداشتم و بهت زده بودم. سانفورد و خواهرم هنوز در بالا بودند. هیچ مانع و حفاظی برای جلوگیری از سقوط من وجود نداشت. اما با خود فکر کردم من با طناب بسته شدهام بنابراین نمیتوانم خیلی پایین پرتاب شوم!
هنگامیکه خواهرم موفق شد به سکو برسد سی دقیقه دیگر طول کشید تا احساس راحتی کنیم و نیم ساعت دیگر زمان برد تا کلاههای ایمنی خود را برداریم. انصافا من و خواهرم خیلی خوب از پس این کار برآمدیم فکر میکنم هر کسی این توانایی را نداشته باشد.
سانفورد مشتریای را به یاد میآورد که بر اثر هیجان زیاد توانایی حرکت خود را کاملا از دست داده بود و فقط در جای خودش ثابت و با ماهیچههای منقبض خشکش زده بود.
او میگوید:
برای چنین موارد خاصی ابزاری ساخته شده تا فرد به وسیله آن به بدن من متصل شود. در چنین مواقعی مانند یک بچه قنداق شده آن فرد را تا محلی که دوباره اعتماد به نفسش را باز یابد حمل میکنم و اینجا است که شخص میتواند خودش را دوباره پیدا کند و حس هیجان بیش از حد او به احساس لذتی وصف ناشدنی تبدیل میشود.